دور بیست و پنجم
میچرخه, میچرخه و منو با خودش میچرخونه.میچرخه دقیق و منظم.هماهنگ با عقربه قرمز ثانیه شمار با این صدای تیک تاک لعنتی که دارن سفر زمان رو بهت یادآوری میکنن , یک ثانیه دیگه گذشت,یک ساعت...یک روز.یک دور.آره یک دور دیگه هم گذشت.گوش کن.میشنوی؟به این میگن ریتم زندگی و من باهاش میرقصم...باهاش میچرخم. میچرخم بدون سرگیجه,بی دلهره.
میچرخه با اون مسافرای رنگ رنگ کوچیکش که خواه ناخواه باهاش میچرخن...واقعا زندگی یک چرخ و فلک رنگ رنگ دوست داشتنیه که من توی یکی از کابین هاش مهمونم و با آهنگش میرقصم.بدون هراس از پیاده شدن.
توی کابین قرمز رنگم نشستم و دارم فکر میکنم رسم جالبی داره این چرخ و فلک.کسایی که الان روبه روت نشستن تا لحظه ی دیگر جاشون رو عوض میکنن و میرن پشت سرت.
میچرخم و به این فکر میکنم که چرخ و فلک زندگی من تا حالا بیست و چهار بار دور زده.و داره وارد دور بیست و پنجم میشه.سلام دور بیست و پنجم..
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸ ساعت 13:7 توسط عاطفه
|