میخوام تو رو توی سال جدید جا بذارم

میخوام یه نقطه بذارم بعد از قصه ی تو .یه نقطه بذارم بعد از اسم تو

و برم سر خط. سر خط جدید زندگیم.

و با یاری خدا خط جدید رو خواناتر بنویسم. سبزتر. زیباتر

(نرم نرمک میرسد اینک بهار، خوش به حال روزگار

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز

ای دریغ از تو چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار)


شعر داخل پرانتز بر گزیده ی یکی از اشعار فریدون مشیری

 

نیستی ،نیستی تا شادی این روزها رو باهات تقسیم کنم، این روزهای دوست داشتنی  .این روزها رو دوست دارم، این روزا رو نفس میکشم، خاطره ی تو رو نفس میکشم، تو همه جا هستی توی قطره های بارون که روی موهام میچکه.توی این باد که صورتمو نوازش میده،توی خاکستر این سیگار لعنتی که میریزه روی زمین.توی این آهنگ قدیمی.من این روزهارو نفس میکشم.من این روزها حتی خیابون های شهرم را عاشق شدم.من میرقصم زیر بارون،روی این خیابون خیس.روی روزمرگی اسفند. روی همین زمستون خشک و بدون برف. حتی روی این سالی که داره میگذره بدون تو.  ریه هامو پر از خاطره ی تو میکنم. آره خاطره شدی.

این روزهارو دوست دارم. این روزهارو با تو دوست دارم. این روزها رو بی تو دوست دارم. نو شدن فصل رو دوست دارم.این روزا منو به کودکی میبره. به خرید عید، بوی عود .این روزها دوباره دستای کوچیک منو به دستای امن بابا میسپاره.چقدر دلم میخواد باز باهاش برم خرید لباس عید. و تو.نمیدونم تو رو کجای تقویم 88 جا گذاشتم.من جاده ی زمستون رو لی لی میکنم تا بهار، تا تو.شاید تو انتهای زمستون ایستادی و انتظار منو میکشی. شاید...